ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
من لیلی بودم با موهای قرمز.. گاهی موهای آبی.. نقاشی میکردم. پیشی داشتم. نصفشبا میزدم بیرون و شب متر میکردم. بین قفسه های کتابخونه روی زمین چهارزانو مینشستم و کتابایی رو میخوندم با جلدای چرمی ، ورقای کاهی و نوشته های جادویی. روزای بارونی میرفتم کافه و پشت میز کنار پنجره مینشستم.. یه روز پام لیز خورد و سقوط کردم تو واقعیت. و حالا من لیلی ام ، با موهای خرمایی.. عادی ترین لیلیِ دنیا