خیلی بی قرارم. روحم اخموئه ینی. از چشمام توی آینه میبنم که بهم اخم میکنه چون خودمُ قبول ندارم ، قبولم نداره! نه تا وقتیکه اینا رو اوکی کنم..
شایدم فقط همیشه منتظرم یه نامیزونیِ کوچیک پیدا کنم و پیله کنم بهش.. یعنی شاید بهانه گیر شدم. روحم خو کرده به بداخلاقی و غر زدن!
ازین مدلایی که اگه همه چی پرفکت نباشه یه بی قراری کوچیک گوشه ی دلت استارت میخوره و نمیزاره حالت خوب باشه.. فقط من اینجوری ام؟
امیدوارم که تا آخر تابستون درست بشن.. من تو پاییز باید خودمو دوس داشته باشم!