یک مبل راحتى ، تک نفره و بزرگ جلوى شومینه است. از این مبل ها که مینشینى رویشان و عقب و جلو میشوى. مدلِ مبل هاى جویى و چندلر!
 میتوانى گلوله شوى توى مبل و جاپایى هایش را بیاورى بالا و حس کنى درست در دنج ترین قسمت کامفورت زونِ اختصاصى ات نشسته اى! لیوان چایت را بگذارى روى سنگِ داغِ کنار شومینه. و پاهاى یخ کرده ات را. و غرق دنیاى خودت شوى.
زمستان ها و پاییز ، اینجا مخصوص من است. صبح هاى نزدیکِ طلوع که درس میخوانم ، عصرهاى تنهایى که براى دلم کتاب میخوانم و حتى نصفه شب هایى که در تاریکى و بیصدا ، ناراحتى ها و فریاد ها و سکوت هایم از چشم هایم چکه میکنند..

هیچ کس از افراد خانواده نمیداند که این جا و این وقت ها مخصوص منند. هیچ کدامشان تابحال ندیده اند لحظه هایى را که اینجا نشسته ام و هر ثانیه ى آن را مزه مزه کرده ام زیر زبانم. خیلى دقیق و وسواسى.. حتى از یک صدمِ ثانیه ى آن هم غافل نمیشوم!  همه اش مال خودم است ، این لحظه هایى که خالص ترین شکلِ "من" بدون مزاحمت کسى میتواند نفس بکشد ، کتاب بخواند ، گریه کند.. همه اش مال من است و بس.. و هیچ وقت به هیچ احدى نشانشان نخواهم داد..



+ من کتابى نوشتن دوست دارم اما مثلِ یک آماتورِ حسابى به شدت بدقواره مینویسمش. سخته خب!